برای نمونه این روزها تمامی تحلیلگران غربی مینویسند و میگویند که برخورد مستقیم با ایران، باعث تضعیف جریان طرفدار غرب و تقویت جناح رادیکال در این کشور خواهد شد.
آیا این تحلیلها اعتراف ضمنی به این واقعیت نیست که نه تنها انقلاب اسلامی در ایران دچار آفت مصادره از سوی یک جریان در درون خود نشده است بلکه نیروهای طرفدار غرب نیز در آن آزادی کامل دارند به نحوی که دول آمریکا و انگلیس در تنظیم فعل و انفعالات خود با ایران ناگزیر به لحاظکردن موقعیت آنانند.
آیا از طریق برهان خلف نمیتوان به این ارزیایی رسید که تحول سیاسی در ایران نه تنها در انحصار قرار نگرفته بلکه امروز همه گرایشها و تمایلات از آن بهرهمندند و دولتهای مختلف براساس سلائق و گرایش خود صرفاً میتوانند در این بهرهمندی تلورانس ایجاد کنند.
شاخص دوم را اگر میزان تاثیرگذاری مردم در چرخش قدرت بپنداریم، آیا اینکه بعد از 28 سال از این تحول سیاسی، گروهها و جریانات اذعان دارند که صرفاً از طریق مردم میتوان به قدرت رسید، میتواند ما را متوجه تحکیم موقعیت ملت بنماید. احترام برانگیزی ملتها با میزان دخالت آنها در سرنوشتشان رابطه تنگاتنگ دارد. آیا اندیشیدهایم که جامعه از این جهت در چه جایگاهی قرار دارد؟
این که در هر دورهای بعد از واگذاری قدرت اجرایی به یک طیف، عدهای منتقد جدی و عدهای حامی پروپا قرصاند، به چه معناست؟ زمانی که در انتخابی دیگر جای منتقدین و حامیان عوض میشود، آیا این نشان از ایجاد یک جامعه زنده سیاسی نیست، بهویژه اینکه تفاوتهای جریانات به روی کار آمده در جریان چرخش قدرت، بسیار فاحش است.
شاخص سوم در ارزیابی درستی و نادرستی جهتگیریهای کنونی تحول آغاز شده در ایران در سال 57 را باید دوستان و دشمنان آن در جهان کنونی بدانیم.
همراهی دولتمردان این مرز و بوم قبل از این تحول با حکومت های نژادپرستی چون رژیم های آپارتاید حاکم بر برخی از کشورهای جنوب آفریقا که رسما از تبعیض نژادی حمایت میکردند یا ارتباط ناگسستنی آنها با صهیونیستهای حاکم بر فلسطین اشغالی که از برتری قومی سخن میراندند، امروز در چه شرایطی قرار گرفته است؟
شاخص چهارم شاید بتواند پیشرفتهای علمیای باشد که بعد از سالها قرارداشتن تحت سلطه و نیز مواجهشدن با تحریمهای شدید، در پی قیام علیه سلطه، به آنان نائل آمدهایم.
آیا اگر هویت و شخصیت ایرانی ترمیم نمیشد میتوانستیم نه تنها بدون کمک خارجی بلکه تحت نظارت و فشار دقیق آنها برای پیشگیری از فروش هرگونه ابزار و ادوات پیشرفته به ما، به چنین دستاوردهایی نائل آئیم؟ بدون احساس شخصیت نمودن در هیچ جامعهای رشدی بومی صورت نگرفته است.
آیا به این اندیشیدهایم که چرا صاحب فکر ایرانی امروز باور کرده است که «میتواند»؟ آیا به این اندیشیدهایم که چگونه اکنون ما مردم ایران توانستهایم به رتبه دوم در صنعت سدسازی در جهان نائل آئیم؟ چرا امروز میتوانیم ضمن تحمل هزینه استقلال خود (یعنی تحریم) به کشفیات علمی خیرهکننده نیز نائل آئیم؟
خوب است در این روزها ضمن تفکر درباره این مسائل، به بررسی پاسخ این سئوال نیز بپردازیم که چرا در دوران پیش از این تحول بزرگ، با وجود تمامی ظاهرسازیها و حضور سلطهگرانه قدرتمندترین کشورها در این مرز و بوم، حتی نمیتوانستیم صنعت نفت خود را اداره کنیم؟!
* مدیر دفتر تدوین مطالعات تاریخ ایران